من واقعا ممنـــــــــــــــــــونم از همگی و بیسیار بیسیار مجگر می باچم!! می دونم خودتون می دونین چرا. (اَی شیطونا!) اما بازم توضیح می پراکنم!

آقا من مشعوف!  من شادمان! من در حال پرواز و جفتک اندازی در آسمون ها! من در پوست نگنجیده! من خفه شده از خوچحالی! من خرس قهوه ای! شما؟؟
باور نمی کنم که بالاخره من هم به یه گروه پیوستم که توی تقویم براشون یه روز خاص در نظر می گیرن!!خوب اینجا که همه یادشون بود من هم جزو شمع هایی هستم که باید گازسوز شم!!( اَه ببین نمی گیریا! خوچم نمی یاد انقده کُندی! اون چشمای زیبای قد گردوت رو به تقویم بنداز ببین دیروز چه روزی بود!) خولاصه اینکه ۱۲۸۷۳۶۳۰ تا کامنت تبریک به همین مناسبت دریافت کردم! بعد واسه اینکه ریا نشه هیچکدومشون رو تایید نکردم! دیگه خودتون می دونین دیگه!
بعدچ از صبح تلفنی بود که پشت تلفن می شد و تبریکی بود که سرازیر می شد به روح لطیف بنده! البته اینم بگم که چون نمی خواستم فکر کنن خیلی خودم رو می گیرم و اینا گوشی رو اصلا برنمی داشتم خوب! وگرنه انقده زنگ زدددددددن!!
بدترش هی پیامچه (!) میومد! هی پیامچه میومد!از دوستا و رفقای توی زایشگاه که تو یه روز به دنیا اومده بودیم بگیــــــــــــــــر تا  اون خانومه که دیروز تو خیابون دیده بودمش و داشت وسط مترو دست تو دماغش می کرد همه یاد من بودن و تبریک گفتن! دیگه لازم نیست بگم که چون نمی خواستم فکر کنن خیلی خوچحالم جواب پیامچه هاشون رو نمی دادم!؟
بعد بعدترش با مامان خرسه رفتیم بازار که پارچه بخریم برای پیرهن مبل و اونجاها هم آقاهه که دید من رو پیشونیم نوشته تیچر کلی بهم تخفیف داد و اینا! یعنی اولش که کلا می خواست مجانی و به عنوان هدیه توپ پارچه ش رو بهم بده! ولی خوب ما قشر فرهیخته که راضی به ضرر دیگران نیستیم!
هیچی دیگه! جونم بگه براتون که عصر که رفتیم موسسه هم که دیگه غوغا بوووووود! همه جا رو برام گل پاچیده بودن و پرچم زده بودن و  سرود خمینی ای امام گذاشته بودن و همینجور بغل بغل کادویی بود که می ریختن رو سر و کله من و داشتن کلا زیر کادو منو دفن می کردن! همه اصلا دور من حلقه زده بودن و رو سر هم سوار شده بودن که یه جوری بالاخره دستشون رو به یه جایی از من برسونن! فرقی کلا نمی کرد کجا! (مثه این عکس: (+)) دیگه به هر بدبختی بود خودمون و از زیر دست و پا کشیدیم بیرون و فرار کردیم سمت خونه مامان خرسه! فکر کردین داستان اینجا تموم شد؟ هه! نخیر! تازه وقتی بنده کلید انداختم توی در و از در حیاط وارد شدم   دیدم همــــــــــــه فامیل٬ ریز و درشت٬ تا اجداد ۸۹۷۷۶۵۶ پشت قبل و حتی بازمانده استخون های اجداد میمون نمامون٬ همگی وسط حیاط با حلقه های گل منتظر من وایسادن! دیگه ما رو گذاشتن سر دوششون و در سطح شهر چرخوندنمون و اینا!

خولاصــــــــــه...سرتون و درد نیارم! بیسیار بیسیار روز شولوخ و خسته کننده ای داشتم! به هرحال جواب دادن به اینهمه محبت طاقت و صبر و توان بیسیار بالایی می خواد دیه نه؟

پ.ن: هرچی رو خالی بسته باشم اینو که دیگه نمی تونم  خالی ببندم! آخه من بخولمت با اون سلیقه ت همسری جونمممممممم!اومدم خونه می بینم روی آینه با ماژیک نوشته: روزت مبارک همسر مهربونم! همیشه خندون باشی و در کنار من! بعدم یه فلش کشیده بود به سمت هدیه م :)
مامان خرسه هم دوتا روفرشی بهم داد که این فرشای بیچاره م نترکن بیشتر از این!!

پ.پ.ن: این موش منو دیدین؟ (+) به قول خودش تپلدش بود دیروز! بچه م خیلی فرهیخته س! روز معلم به دنیا اومده!

پ.پ.پ.ن: اصلا خیلی بی دقت و  بی ذوقینا! یه نفر نیومده بپرسه از من این آهنگه لینک دانلودش چیه :( آهنگ به این خوچگلی!
تیتراژ پایانی فیلم مجنون لیلی دانلود

راستی! عروسی خیلی خوش گذشت!