سلام خدا جونم. امشب شب ۱۹ ام ماه رمضونه. یعنی چی؟ یعنی شب قدر! یعنی همون شبی که همه یه سال براش انتظار می کشن تا بار اینهمه گناه رو شده برای یه شب زمین بذارن! تا دستاشون و بلند کنن سمت آسمون و بدون اینکه از چیزی خجالت بکشن چشماشون و تر کنن و زار بزنن و بگن که چقدر کوله بار گناهشون سنگینه...چقدر دلشون برات تنگ شده....چقدر حاجت دارن که فقط روشون می شه به تو بگن...چقدر اوضاع زندگیشون بهم ریخته س. امشب همون شبیه که می گن هیچ کسی ناامید از در خونه ت بر نمی گرده. شده یه شکلات بذاری تو دستش دلش رو نمی شکونی. امشب همون شبیه که تو رو به اسم اعظمت می خونن...تو رو به همه صفاتت قسم می دن...پای همه خوبای دنیا رو برای وساطت وسط می کشن...امشب همون شبیه که قرآنت روی سر می شینه و اسمت کنج دل. شاید من الان می بایست یه جای دیگه می بودم...شاید باید الان میون اسم های تو غرق می شدم...باید برای مظهر عدلت سینه می زدم...شاید هم باید خواب بهشتت رو می دیدم...اما من اینجام. با این دکمه ها و نور مانیتور که چشمام رو می زنه. من اینجا که یه بار دیگه به خودم ثابت کنم خواسته های من هرچقدر کوچیک و پیش پا افتاده٬ تو انقدر بزرگی که همه رو برآورده می کنی. اومده م خواسته هام رو ثبت کنم٬ تا سال دیگه با افتخار بهشون نگاه کنم و ببینم که کنار همه شون تیک خورده و من چقدر خوشبختم که هچین خدایی دارم. می خوام روم و سفت کنم و در کمال پر رویی ازت یه عالمه چیز بخوام. آماده ای؟...