دویست و نود و چهارمین کوزه عسل
تو کز محنت دیگران بی غمی...
چرا ما آدما این شکلی هستیم؟ چرا یادمون می ره اونی که جلومون وایساده یکیه درست مثل خودمون؟! با احساسات شبیه به خودمون! یادمون می ره از چیزی خوشش می یاد که مام خوشمون میاد...از چیزی آزرده می شه که مام بدمون میاد...! می شینیم هی از هم ایراد می گیریم. حتی یه دقیقه هم خودمون رو جای طرف مقابل نمی ذاریم. گاهی اوقات توی یه شرایط بحرانی کافیه آدم یه لحظه مکث کنه، یه نفس عمیق بکشه و بعد فکر کنه اگه جای طرف مقابلش بود چیکار می کرد توی اون موقعیت! به خدا نصف مشکلات حل می شد! خطابم به خودمم هستا! اکثرا سعی می کنم "قانون جایگزینی" یادم باشه - این اسمیه که من براش گذاشتم! - اما خیلی وقتام یادم می ره! ولی خدا یادش نیم ره! ماها رو خوب نگاه می کنه و می بینه که با بقیه مخلوقاتش چطور رفتار می کنیم. بعد درست یه جا و یه وقتی که انتظارشو نداری تو رو توی همون موقعیت قرار می ده تا یه لحظه به خودت بیای و بگی: ا؟! پس اون بنده خدایی که شماتتش کردم ایم حس و داشته! پس اونی که مسخره ش کردم به این دلیل این کارو کرده! پس فلانی چاره ای جز کردن بیسار کار نداشته! بعد همه وجود آدم می شه پر تلخی...حس می کنه چقدر بی انصاف بوده در حق دیگران! آدم می فهمه اگه خودشم انقدر دلتنگ بود همینجوری بهونه می گرفت...اگه خودشم عصبانی بود همینجوری گیر می داد...اگه خودشم انقدر ناامید بود همینجور کار احمقانه ای می کرد...اگه خودشم انقدر خوشحال بود مثه میمون می پرید بالا پایین و جنگولک بازی در می آورد!! و بالعکس! آدم وقتی دلتنگه با خودش می گه اگه من جای طرف مقابلم بودم چقدر کلافه می شدم از این بهونه گیریا...چقدر دلخور می شدم از این گیر دادنا...چقدر تعجب می کردم از این حماقت...چقدر می خندیدم و مسخره می کردم این حرکاتو! بعد آدم یادش میاد که داره تو اجتماع زندگی می کنه. داره با آدمای دیگه ارتباط برقرار می کنه. پس در مقابلشون مسئوله.گاهی وقتا خوبه آدم تو برخوردش با کسایی که از نظر فرهنگی یا اقتصادی پایین ترن بادش بیوفته که شاید اگ جای اونا بود از اینهمه تحقیر و تنزل چقدر دلشکسته می شد! اونوقت شاید عدل و برابری ای که حضرت علی بهش اصرار داشت یکم دور و ورمون به پرواز در میومد!
خودمون و بذاریم جای این فرشته های کوچولو...چه انتظاری از جامعه مون داشتیم؟!