باورم نمی شه تموم شد! اصلا باورم نمی شه که همچین مجلسی بود و اینهمه آدم توش غرق شدیم و حالا فقط ازش یه خاطره مونده و یه عالمه عکس و فیلم...و البته یه یار نازنین...! نمی دونم به همه شب نامزدیشون انقدر خوش می گذره یا من و سهیل استثنا بودیم! انقدر همه چیز عالی و رو روال بود که ما یه سر سوزن هم حرص نخوردیم! به موقع رسیدم آرایشگاه٬ آرایشگرم عالی کار کرد٬ به موقع رسیدیم آتلیه٬ عکاسم ماه عکس گرفت٬ خیلی هم زود رسیدیم به مجلس که البته تو خونه برگزار شده بود. یعنی ما انقدر زود رسیدیم که یک ساعت و نیمی تو اتاق بودیم تا مهمونا بیان! مخصوصا اینکه خرس کوچیکه دیر کرده بود و زنگ زد که نیاین تو مجلس تا منم برسم! مام که ته مرام!! بعدم که همه مراحل توی نامزدی به خوبی و خوشی و به بهترین نحو انجام شد و شام خوردیم و مهمونا رو انداختیم بیرون و خودمون دوتایی نشستیم زل زدیم به عکس هدیه آتلیه که انقـــــــــــــــــــدر قشنگ و زنده افتاده بود که ما جای دیدن همدیگه فقط بر بر این عکسه رو قورت می دادیم! وقتی هم که سهیل رفت من با همون شمایل و ریخت و قیافه بیهوش شدم تا صبح!! و صبح هم با صداهای قشنگ جیغ و فریاد و اشک و گریه نی نی ریحان و امیر عباس و امیر علی از خواب ناز بیدار شدم!! تازه اونموقع بود که همه دوره م کردن و کلی گل گفتیم و گل شنیدیم و یاد شب قبل کردیم.
اولش که رفتیم تو مجلس و تو جایگاه نشستیم نی نی ریحان اومد زل زد به ما دوتا. هی من گفتم: خاله جونم بیا...بیا پیش خودم...نانای کردی واسم؟؟٬ دیدیم نخیر! ایشون از بهت در نمیان! دوزار منو تحویل نگرفت!! حالا سهیل همچین که بهش تعارف زد ریحان هم پرید تو بغلش نشست!! هی هم منو چپ چپ نگاه می کرد! رفته بود به مامانش گفته بود خاله مریم کوش؟؟ ی چند دقیقه این امیر عباس و ریحان پیش ماها بودن و ما عکسای چارنفره انداختیم و همه کلی خندیدن به حالت ما٬ بعد که بچه ها رو گذاشتیم زمین و رفتن پی بازیشون یوهو دیدم در یک لحظه نین ریحان امیر علی رو هول داد٬ اون زد زیر گریه٬ امیر عباس امیر علی رو بغل کرد٬ ریحان هم پرید کمر امیر عباس و گاز گرفت!! حالا همه این اتفاقات جلوی جایگاه عروس و داماد می افتاد!! فکر کنم سهیل فهمید با خانواده خرس های گریزلی وصلت کرده!!
آخر مجلس که دیگه همه دتقریبا رفته بودن برو بچز ریختن دور من که بریم عکس بندازیم. هی این صورتی طفلک اومد عکس بندازه با من هی عین گوشت قربونی منو کشوندن اینور اونور! بعد چند دقیقه برگشتم می بینم بچه ها همه کبودن از خنده! هی هم صدای یکی میاد که می گه قهوه ای نیاد اینجا! رفتم دیدم اینا عکس منو گذاشتن کنار دیوار (اندازه ش ۱۰۰ در ۷۰ ه) صورتی نشسته جلوی عکس من٬ ژست منو گرفته٬ مریم هم داره عکس می ندازه ازش!! اونوقت چی؟؟ انگار که اون جای عروس بود! یعنی انگار سهیل کنار اون نشسته بود!!حالا هم از خنده نفسم بالا نمی اومد٬ هم جیغ می زدم پاشــــــــــــــــــو مگه من غیرت ندارم؟؟؟؟ آبرو نمی ذارن این رفقا واسه آدم!
(محبوب چرا نیومده بودی؟؟)

تو تمام اون شب فقط یه اتفاق افتاد که یه کم خوشی مون رو زایل کرد. اونم اینکه سهیل موبایلش و گذاشته بود روی تخت من٬ منم سکه ای رو که مامان بزرگ خرسه بهم داده بود رو گذاشته بودم لب میز. ما رفتیم و برگشتیم هیچکدوم از این دوتا نبودن! طفلی سهیل همش چند ماه بود این گوشی رو گرفته بود! خیلی دلم سوخت. آبجی خرسه می گفت قضا بلایی بوده که گرفته به مالتون. حالا برو خدا رو شکر کن به خودتون نگرفته!ولی من فکر کنم اثرات وصلت با خانواده ایه که یا موبایلاشون رو دزد می زنه یا روانه چاه موال می شن!

مرسی بابات تبریکای قشنگتون. شرمنده م که نمی تونم یکی یکی بیام تو بلاگ هاتون و تشکر کنم. اما بدونین واسم خیلی ارزش داشت. مرسی.

پ.ن: ریحان اومده بوده به مامانش گفته بوده من عروسم امیر عباس هم داماد!! این عکسشون: (1) (2)
اینم ماشینمون: (+)
اینم میز نامزدیمون: (+)
اینم خود نینی ریحان: (+) (+)