دویست و چهلمین کوزه عسل
اي خدا! اينهمه علم پيشرفت کرده اونوقت هنوز هيچ درماني واسه اين سرما خوردگي کوفتي پيدا نشده! معظل (معضل؟معزل؟ معذل؟) ايدز هم حل شد اما اين بشر همچنان تو کار اين فين فين مونده! کلفتي گردنم شده قد تنه اين دخت هاي کنار خيابون وليعصر! انگاري يه سيب رو درسته قورت دادم و گير کرده ته گلوم. آبجي خرسه مي گه مثه مستا حرف مي زني. جل الخالق! اين مست از کجا ديده؟؟ خيلي صدام قشنگ بود حالا ديگه بايد برم دوبلر بشم! اي ول چه توهمي!!
روي دیوار يه مدرسه يه جمله خوشگل ديدم از حضرت علي. نوشته بود: "آداب و رسوم زمان خود را با فشار و زور به فرزنداتان تحميل نکنيد ،زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند." آخ که کيف کردم! جیگرم حال اومد. دلم می خواد بردارم گنده قابش کنم بزنم به دیوار اتاقم! نه اصلا بزنم رو سر در خونه مون که همه ببیننش! همه اونایی که فکر می کنن باید هم خودشون هم بچه هاشون مثه 50 سال پیش زندگی کنن! من مخالف اخلاقیات نیستم. یه سری چیزا ادب به حساب میاد. اینکه واسه آدما ارزش قائل باشیم،براشون وقت بذاریم، احترام بزرگترا رو نگه داریم، خوش برخورد باشیم و تا اونجایی که می تونیم به هم کمک کنیم خیلی قشنگه. اینا ارزش هایی ان که هیچوقت نباید بمیرن. اینا عین آدمیت ان. اما یه سری چیزا واقعا چرت ان! یه سری رسم و رسوم های بی خود و حرفای خاله زنکی و دهن بینی ها آدم رو به ستوه می یاره! ماها مال نسلی هستیم که داره به سمت سادگی می ره. به سمت بی تکلفی. ما نسلی هستیم که همه چیو بدون قید و بند و تعارف و ادا می خوایم. دلمون می خواد واسه خودمون زندگی کنیم. دوست نداریم کسی به جای ما تصمیم بگیره. شاید خیلی چیزا که واسه پدر مادرای ما مهمه واسه ما مهم نباشه. دور و ورم رو که نگاه می کنم می بینم یه جنگ زیر پوستی بین بچه های این نسل و بچه های نسل قبل هست. خود من با وجود وجوه مشترکی که بین خودم و خواهر وسطی ام می بینم یه وقتا باهاش دعوام می شه و بهش می گم خاله زنک! نیستا. واقعا فکر بازی داره. اما این 6 سال اختلاف سن دنیای ما رو از هم جدا کرده. من مال نسلی م که وقتی حرف ازدواجم می شه می گم دلم حلقه سبک می خواد، دلم مجلس ساده و لباس ساده می خواد, طالب آرایش سبکم، واسم مهم نیست که فیلمبردار نداشته باشم و فقط عکس دوست دارم، از مهمونی های بزرگ و مهمون های الکی و ریخت و پاش اضافی حالم بد می شه، من مال نسلی ام که دلم می خواد لباس جنس خوب اما ساده بپوشم، دلم می خواد غذایی که می خورم خوشمزه اما بی دردسر باشه، برام افت نیست که سوار اتوبوس و مترو بشم، دوست دارم اگه به کسی زنگ می زنم دلم بخواد که اینکارو بکنم نه با زور و به خاطر پاچه خاری، من مال نسلی ام که راحت می گه فلانی من خیلی دست دارم، من چقدر از این لباست خوشم میاد، چقدر این مدل ابرو بهت میاد، دلم گرفته میای بریم قدم بزنیم؟! من این نسل و دوست دارم. هزاری همه بگن نسل بی ادبی که از ارزش ها دور شده. من که فکر می کنم راحت بودن آدما نشون ی تربیتی شون نیست. شاید به حساب تعریف از خود گذاشته بشه. اما من آدم ظاهر سازی نیستم. کلا همه رو دوست دارم. هرچقدم یکی بدی کرده باشه بهم وقتی می بینمش نمی تونم واسش قیافه بگیرم و ناخودآگاه یادم می ره همه چی. اما اگه از یکی خوشمم نیاد سعی نمی کنم زیاد باهاش گرم بگیرم. خیلی راحت ازش فاصله می گیرم. فکر می کنم اینجوری خیلی بهتره تا اینکه تو روی یکی بخندی و روش رو که می چرخونه براش شکلک در بیاری! خیلی ها رو دیدم توی همین فامیل خودمون یا حتی بین دوستام که مسخره کردن آدما و غیبت کردن براشون شده مثل نفس کشیدن! خودشون نیم فهمن چه کار زشتیه. هزاری یه نفر تو خیابون جلوی من راه بره که خیلی ظاهر خنده داری داشته باشه من اشاره ای به بغل دستی م نمی کنم. شاید بعدا واسه کسی که اون آدم رو ندیده تعریف کنم اما هیچوقت به اونی که داره می بینه نمی گم: اونو نگاش کن! کاشکی یکم یاد گیریم واسه اعتقادات و باورهای همدیگه احترام قائل باشیم. یاد بگیریم همه اونجوری نیستن که ما دوست داریم. یاد بگیریم آدما هرجوری که باشن آدمن. واسه یه کسایی عزیزن.
خوب بسه! جزوه هاتون و جمع کنین برین!
بعدا نوشت: امر شده که همه رو با هم جا ندم توی یه دسته! چشم. خانوما آقایون فقط من خلم که این شکلی ام!
وای وای وای! انقدر اب پرتقال و آب لیمو شیرین خوردم که داره از تو چشام می زنه بیرون! فکر کنم باید برم لگن نی نی ریحان و قرض بگیرم!!
پ.ن1: چه باحال شده اینجا! قریبا روزی صدتا ویزیتور داره انوقت صدا از هیچکی در نمیاد! احساس می کنم رفته م نشسته م پشت ویترین همه می یان یه نگاه می کنن و می رن!
پ.ن۲: گیر این هفته: خیال و زشت و زیبا احسان خواجه امیری!