برای دیدین اون فایل پایینیه برنامه Real Player می خواد که وقتی هم فایل رو باهاش باز کردین به اینترنت وصل شین تا به طور خودکار آپدیت کنه برنامه رو.

آخیــــــــــــش! جیگرم حال اومد! بالاخره این کلاسای عمومی یونی شروع شد ما یکم سوژه پیدا کردیم واسه غیبت و کر کر خنده! داشتم می رفتم زیر سرم دیگه از بس چند وقت بود غیبت نکرده بودم! زود باشین سبزی هاتون و بریزین وسط می خوام واستون تعریف کنم!
واااااااااااای که این استاد اخلاقه چه باحال بود! خدا نیاره روزی رو که بلد نباشی لفظ قلم صحبت کنی اما جو مجبورت کنه کلمات قلمبه سلمبه به کار ببری! جو ی مثه جو استاد اخلاق بودن! اونوقت هی کلمات عجیب غریب از خودت در می کنی! حالا ما هی نشستیم سر این کلاس٬ هی این آقام عین رادیو شروع کرد لکچر دادن. یه خط در میون هم می گفت اندیشه!!  فکر کنم این کلمه رو دیشب از تلویزیون شنیده بود ٬دیده بود تو دهن خوب می شینه هی اصرار داشت که تکرارش کنه. یه نیم ساعت گذشت من دقیقه به دقیقه سوالای توی ذهنم بیشتر می شدن! منم که کنجکـــــــــــاو!! آخه کیف سامسونتش رو گذاشته بود رو میز٬ رو به خودش. بعد درش و همینجوری باز گذاشته بود٬ دستاش هم تو کیفش بود!!من هرچی فکر کردم نفهمیدم همه ۲ ساعت رو توی کیفش داشت چیکار می کرد که حاضر نبود یه دقیقه هم ببندتش!  یکم که گذشت دیدم صدای پیس پیس می یاد. برگشتم می بینم آقای دیکشنری ه. می گم: هوم؟ می گه: این اقا چشماش مشکلی دارن؟  می گم: هان؟ نمی دونم. چطور؟ برگشتم استاد و نگاه می کنم می بینم از اول کلاس تا حالا واسه پنجره لکچر داده! دریغ از یه نیم نگاه که خرج ما فقیر فقرا کنه! برگشتم به آقای دیکشنری می گم: نه! بچه م چشم پاکه! به دخترا نگاه نمی کنه!!
هیچی دیگه. دوباره اون شانس قشنگه من رخ نمایانده این ترم!  یه حفره دارم وسط برنامه های ۲شنبه م. می شه فکر هاتون رو بریزین رو هم به من بگین از ۱:۳۰ تا ۴ من چه غلطی بکنم تو اون خراب شده بدون دوستام؟؟؟
آهان اینو بگم! تبریک بگین! من بالاخره توی دقیقه نود حضورم توی این دانشگاه٬ واحد ت ن ظ ی م خانواده رو گرفتـــــــــــــم!! یعنی وقتش بود دیگه؟؟ اوه او اوه! نمی دونین چه استقبالی شده از این واحد! به جان خودم ندیده بودم یه کلاس انقدر خواهون داشته باشه! قد یه آمفی تئاتر آدمیم! بعد چی؟ هیشکی حاضر نیست یه جلسه غیبت کنه! آدم اصلا اشک ذوق می ریزه اینهمه طالب علم و دانش رو می بینه! نیستین ببینین چه با اشتیاق جزوه برمی دارن و سوال می کنن!! استاده داشت مضرات قرص ض د ب ا ر د ا ر ی رو می گفت٬ یوهو ما دیدیم یکی از این طالبان علم داره پر پر می زنه که استـــــــــــــــــاد حالا چیکار کنیم؟؟؟؟  من که نمی دونم چرا انقدر هول شد! شما می دونین؟؟ وای وای وای وای! یه سری از این طالبان هستن قد آب هندونه حالی شون نیست!  یه سوالایی می پرسن می خوای خودتو بندازی زیر تریلی! امروز تمام مدت قیافه من این شکلی بود: خدا به همه مون صبر بده!

بی ربط نوشت: دارم خودم و ج ر می دم یه مطلب بدم دست آقای الف که شک نکنه به هویتم!  می ترسم پس فردا بگه تو خرس قهوه ای نیستی! منم که کلا آدمی نیستم که راضی بشم به کم آوردن!!  از قدیم گفتن نابرده رنج گنج پنج شیش هفت .... !!

هویجوری نوشت: این پیغام و گوش کنین...

ترجمه:
سلام مامان ... !
گوشی رو بر بدار!
بردار!
دلم تنگ شده!
دلم تنگ شده!
زنگ بزن خونه مون!
با من حرف بزن!
کاری نداری؟
خدافظ!!

آخ که خاله خرسه بخوره اون صداتو!!