دویست و سی و پنجمین کوزه عسل
به قول نی نی ریحان :
سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام! خوبــــــــــــــــــــــــم!!!
این بچه ما ته استعداده! کسی هم ازش حالشو نپرسه این جلو جلو می گه خوبم که طرف مقابل شرمنده شه!
ماه رمضون هم تموم شد. انقدر روزها تند تند می گذرن که آدم گرگیجه می گیره. شب عید که بود تی وی دعای وداع با ماه رمضون رو گذاشته بود. هیچوقت نشده بود اینجوری بغض کنم واسه تموم شدن این ماه. یوهو دلم خیلی گرفت. شاید واسه اینکه امسال از این سفره هیچی برنداشتم! همینجور بی تفاوت بهش نگاه کردم و یه ذره هم به خودم زحمت ندادم دستم و دراز کنم بلکه یه چیزی هم گیر من بیاد! واقعا هیشکی نمی دونه سال بعدم هست که بخواد شب قدر سال های قبلش رو جبران کنه یا نه. مثه اون گزارشگر رادیو جوان که پارسال بود و اون برنامه قشنگ شب قدر و اجرا کرد و امسال فقط صداش بود که از پشت خاطره های سیاه هواپیمای سی یکصد و سی می اومد! صبح عید که با صدای اذان مسجد محله مون بیدار شدم اولین چیزی که به زبونم اومد این بود که خدایا شکرت که امسال ماه رمضون زنده بودم! واقعا آدم اول ماه رمضون که می شه باید بشینه دعا کنه که خدا بهش قدر و منزلت واقعی این ماه رو نشون بده! باز من رفتم بالای منبر! یکی منو از برق بکشه!
یه جوری ام.حس و حال ندارم. اینجا هم که می یام حرف زدنم نمیاد! بد نیستما. خوبم. فقط دلم می خواد هی بخوابم! هیچ کاری هم نکنم! حرف هم نزنم! پس فعلا خدافس!!
پ.ن: عشق پدر و فرزندی: (+) نی نی ریحان و باباش!!
پ.پ.ن: من چیکار کنم با این ضعفم در مقابل دفتر های s.a.m!!؟ دوستان توجه بفرمایید که رنگ دیوارای اتاق من چی از آب در اومده!