صد و بیستمین کوزه عسل
آخه من به تو چی بگم؟؟! تو چرا انقدر ماهــــــــــــــــــــــــــی؟؟ میخواهیم شما را ببوسیـــــــــــــــــــــــــم!! ممممممممم
راسش همون موقع که اس ام اس دادی که این یکی دو روزه خونه ای حدس زدم می خوای یه چیزی بفرستی. اما یادم رفته بود. تا اینکه امروز آقای مرهبون پستچی زنگمان را به صدا در آورد و من با یه بسته چاقالوی گنده مواجه شدم!
وایییییییی که چقدر ذوق کردم دیدم توی اون پاکت غیر از اون جونور خوشگل پشمالو و اون کارت گوگولی و اون جاکلیدی به قول خودت زشت(!) یه نامه کاغذی هم هست که مثل ایمیل هات رنگ و وارنگه! مرسی عزیــــــــــــزم
واقعا که تو یه غول چراغ جادویی!
جبران می کنم





پ.ن۱: هر چه سوزن به بغض هایم میزنم نمیترکند !! این روزها سوزنها هم قلابی شده اند ....شایدم بغض ها جان سخت تر !! اشکهایم دیگر شور نیست ؟.....اشک هم اشک های قدیم !!
پ.ن۲: من هیچگه بر درد « خود » زاری نکردم
اندوه من، اندوه پست « آب و نان » نیست ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵ ساعت 14:33 توسط خرس قهوه ای